جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

دلیل داد زدن

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
,شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.


سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.


سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است


استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.


سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

مرغ پریده

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.


 (( صادق سرمد ))

گفتم ..

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

چرا cd ها ۷۴ دقیقه اند ؟


دیسک های فشرده یا همان CD که امروزه کاربردهای فراوانی در زندگی ما دارند، در سال ۱۹۸۰ به دنیا وارد شدند. ولی چرا دیسک های فشرده ۷۴ دقیقه ای هستند، نه ۶۰ دقیقه ای و نه ۷۰ دقیقه ای !؟ ‏


هفتاد و چهار دقیقه بودن آنها را می توان تقصیر یک مرد ناشنوای آلمانی گذاشت. ‏

شرکت سونی و فیلیپس که آن زمان در حال طراحی استاندارد CD بودند بین اندازه دیسک های فشرده با هم اختلاف داشتند. شرکت فیلیپس به دنبال طراحی دیسک های با قطر ۱۱/۵ سانتیمتر بود و سونی به ۱۰ سانتیمتر بسنده کرده بود. ‏

هر کدام از ۲ استاندارد فوق می توانستند ۶۰ دقیقه از موسیقی استریو با نرخ ۱۶ بیت و با فرکانس ۴۴٫۰۵۶ هرتز را در خود جای دهند. ‏

ولی این مقدار از دید آقای نوریو اهگا کافی نبود. وی که یک تاجر ابزار الکترونیکی در ژاپن بود و برای خوانندگی اپرا هم تعلیم دیده بود، پس از اینکه از کیفیت پایین ضبط صوت سونی به آن شرکت تحت یک نامه شکایت کرد، به استخدام سونی درآمد و پس از گذشت زمان در سال ۱۹۸۲ مدیر شرکت سونی گردید. وی که علاقه خاصی به موسیقی کلاسیک داشت، اصرار داشت که باید سمفونی نهم لودویگ وان بتهوون را بر روی یک دیسک فشرده جای داد. ‏

به گفته فیلیپس : طولانی ترین اجرا ۷۴ دقیقه به طول انجامید … موسیقی که در فستیوال شهر بایروت آلمان در سال ۱۹۵۱ به رهبری ویلهلم فورت ونگلر اجرا گردید را نمی شد در۶۰ دقیقه جای داد. ‏

و این بود سرآغاز دیسکهای ۱۲ سانتیمتری که ۷۴ دقیقه ظرفیت داشتند، استانداردی که متاثر از نوابغ آلمانی و ژاپنی ایجاد شد. ‏
منبع

چکاوک ...

کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم


پشت کدوم سد سکوت پرمیکشی چکاوکم


چرا به من شک میکنی من که منم برای تو


لبریزم از عشق تو وسرشارم از هوای تو


دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو


پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو


چکاوک اسم آهنگی از داریوش


که منو میبره به خاطرات خیلی خوبی که با عموم داشتم


شاید این تنها چیزی باشه که ازش برام مونده ، خاطرات


خیلی دوست داشتم بیشتر از این بین ما میموند ، ولی ...


امشب خیلی دلم براش تنگ شده بود


خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو کنید


خیلی بهش نیاز دارم


ای کاش بیشتر قدرش رو میدونستم ، ولی حیف ، دیر دارم میفهمم


ای کاش الان زنده بود و بهش میگفتم ، خیلی دوستت دارم ....

خسته شدم

http://www.persianuser.org/images/fz1v1s1wg9ztxaj7v7v.jpg


خسته شدم ، از این زندگی


خسته شدم ، از این دنیا


خسته شدم ، از خودم


خسته شدم ، از آدم های اطرافم


خسته شدم ، از بی پولی


خسته شدم ، این خونه


خسته شدم ، از خستگی هام


خسته شدم ، از خیلی چیز ها ...........



چشمان من

ابری باش ، بارا ن شو

ببار زمین خشک دلم تشنه توست ببار



( این جمله از خودم نیست ، توی یک وبلاگ خوندم خوشم اومد)

پری چهره !


پری چهره نام آلبوم فوق العاده زیبای آقای سینا سرلک هست که واقعا زیبا خونده



از دوستی شنیدم که ایشون شاگرد استاد شجریان هستند و البته جای شک نمیزاره


من خودم به شخصه زیاد آهنگ سنتی گوش نمیدم ، ولی از وقتی این البوم رو دانلود کردم ، مدام دارم این آلبوم رو گوش میدم


به شما هم پیشنهاد میکنم دانلود کنید "دانلود آلبوم با کیفیت MP3 128 "



قهوه تلخ!


سلام ، میخوام یکمی در مورد اینکه چرا بعضی ها میگن کپی نکنید و... بنویسم


بار ها و بار ها شده که دوستان پیام دادن و ناراحت شدن از دست من که چرا قهوه تلخ رو میزنم تو سایت و با این کار دارم به آقای مدیری بی احترامی میکنم و.....


اول از همه اینکه این کار رو برای این انجام میدیم که به نوعی این اثر رو معرفی کنیم و اگر دقت کرده باشید میبینید که با کیفیت پایین در سایت قرار میگیره


دوم اینکه اگر کسی بخواد بخره ، میخره ، نیاز به این نیست که من این فیلم رو نزارم تو سایت


به طور مثال اینکه تا بخواد این سریال توی شهرستان ها پخش بشه زمان میبره و اولش که اصلا گیر نمیاد ، شده مثل نان که باید صف واستی برای خریدنش ، دیر بجنبی تموم شده


یک مورد دیگه اینکه اصلا میدونین آقای مدیری توی این سریال چقدر در آورد؟ ( که البته نوش جونش )

3 قسمت اول وقتی فروش رفت ، حدود به دو میلیارد و خورده ای تومان فروش داشته که بازم نوش جونش ، و این مبلغ چیزی حدود نصف خرجی که برای کل سریال کرده بوده و میشه گفت خوب فروش داشته برای سه قسمت اول


بعضی ها میگن حمایت میکنیم و نمیزنیم تو سایت ( که بیشتر خودشون دانلود میکنن ) ولی نگید حمایت، بگید ترس از فیلتر و ...


من خودم به شخصه میدیدم توی فیس بوک چه کار ها که نمیکردن برای آقای مدیری


در کل اینجا میگم ، بنده این سریال رو میزارم ( بازم میگم برای معرفی اثر با کیفیت پایین ) و امیدوارم دوستان هم که توانایی خرید دارن برن بخرن و حمایتت کنن و از ما دلخور نباشن .


بهتره اگر بنا به حمایت باشه برای بقیه سریال ها هم اینطور قد بلند کنیم و حمایت کنیم نه تنها برای آقای مدیری ، اونم به خاطر اینکه به تازگی به جمع سبز ها پیوسته


با اینکه خیلی از کارگردان های دیگه ما سبز دوست و سبز پرست هستند ولی .......


تولد بنیانگذار حقوق بشر گرامی باد

کوروش کبیردر وبگاه کوروش |+| خوندم که امروز تولد بنیانگذار حقوق بشر ، بزرگ بزرگان ، کوروش کبیر بوده


بنده حقیر هم این روز رو به همه ی ایرانی ها و ایران دوستان تبریک میگم



رنج تنهایی

co8ooyibagcmezm6yj.jpg

رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری


نخوانیم،

برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند.

طعم توفیق را می چشاند.

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاد "تنهایی" را در

سرت زنده میکند .

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است .

" تنها" بودن ، بودنی به نیمه است

و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم.

پادشاه و غلامش!

پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام ، دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده ، گریه و زاری درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش ملک ازو منغص بود ، چاره ندانستند . حکیمی در آن کشتی بود ، ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامش گردانم . گفت : غایت لطف و کرم باشد . بفرمود تا غلام به دریا انداختند . باری چند غوطه خورد ، مویش را گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون برآمد به گوشه ای بنشست و قرار یافت . ملک را عجب آمد. پرسید: درین چه حکمت بود ؟ گفت : از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامتی نمی دانست ، همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

رویا

oe09i1d74rm93svkci.jpg

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ئی چشم پرآتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله کردم که ای وای، این اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوسران، مرا می شناسی
قلبم از فرط اندوه لرزید
وای بر من، که دیوانه بودم
وای بر من، که من کشتم او را
وه که با او چه بیگانه بودم
او به من دل سپرد و بجز رنج
کی شد از عشق من حاصل او
با غروری که چشم مرا بست
پا نهادم بروی دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من، خدایا، خدایا
من به آغوش گورش کشاندم
در سکوت لبم ناله پیچید
شعله شمع مستانه لرزید
چشم من از دل تیرگی ها
قطره اشکی در آن چشم ها دید
همچو طفلی پشیمان دویدم
تا که درپایش افتم به خواری
تا بگویم که دیوانه بودم
می توانی به من رحمت آری
دامنم شمع را سرنگون کرد
چشم ها در سیاهی فرو رفت
ناله کردم مرو، صبر کن، صبر
لیکن او رفت، بی گفتگو رفت
وای بر من، که دیوانه بودم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من، که من کشتم او را
من به آغوش گورش کشاندم


شعر از فروغ فرخ زاد

روزگار غریبیست ، نازنین


دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.

دلت را میبویند

روزگار غریبی ست، نازنین

و عشق را

کنار تیرک راهبند

تازیانه میزنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوختبار سرود و شعر

فروزان میدارند.

به اندیشیدن خطر مکن.

روزگار غریبیست ، نازنین

آنکه بر در میکوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک ، قصابانند

بر گذرگاهها مستقر

با کنده و ساطوری خونالود

روزگار غریبی ست ، نازنین

و تبسم را بر لب ها جراحی میکنند

و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری

بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبیست ، نازنین

ابلیس پیروز مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است .

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد