جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

ارنستو چه گوارا (قسمت چهارم)

  پزشک مطب نشین
  از چهار دیواری کوچک خود بیرون آمد.
  کوله باری پر از کتاب به دوش انداخت
  گیوه هایی به پا کرد و راهی مطب بزرگتری شد
  بسیار بزرگ بود
  و حدودش از مرزهای آمریکای لاتین هم میگذشت.
  از این شهر به آن شهر،از این ده به آن ده
  گپی با این،گفتگویی با آن
  نشستی در کلبه ی سرخ پوستی،گفتگو با کودکی شیطان
  و در همین سفر ها،آنقدر نبض مریضها را گرفت
  که مرض واقعی را پیدا کرد
  مرضی که درمانش زیاد هم آسان نبود.
  ادامه دارد...

منبع - کشکول هومن معین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد