جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

مرغ پریده

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.


 (( صادق سرمد ))

گفتم ..

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

رویا

oe09i1d74rm93svkci.jpg

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ئی چشم پرآتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله کردم که ای وای، این اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوسران، مرا می شناسی
قلبم از فرط اندوه لرزید
وای بر من، که دیوانه بودم
وای بر من، که من کشتم او را
وه که با او چه بیگانه بودم
او به من دل سپرد و بجز رنج
کی شد از عشق من حاصل او
با غروری که چشم مرا بست
پا نهادم بروی دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من، خدایا، خدایا
من به آغوش گورش کشاندم
در سکوت لبم ناله پیچید
شعله شمع مستانه لرزید
چشم من از دل تیرگی ها
قطره اشکی در آن چشم ها دید
همچو طفلی پشیمان دویدم
تا که درپایش افتم به خواری
تا بگویم که دیوانه بودم
می توانی به من رحمت آری
دامنم شمع را سرنگون کرد
چشم ها در سیاهی فرو رفت
ناله کردم مرو، صبر کن، صبر
لیکن او رفت، بی گفتگو رفت
وای بر من، که دیوانه بودم
من به خاک سیاهش نشاندم
وای بر من، که من کشتم او را
من به آغوش گورش کشاندم


شعر از فروغ فرخ زاد

روزگار غریبیست ، نازنین


دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.

دلت را میبویند

روزگار غریبی ست، نازنین

و عشق را

کنار تیرک راهبند

تازیانه میزنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوختبار سرود و شعر

فروزان میدارند.

به اندیشیدن خطر مکن.

روزگار غریبیست ، نازنین

آنکه بر در میکوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک ، قصابانند

بر گذرگاهها مستقر

با کنده و ساطوری خونالود

روزگار غریبی ست ، نازنین

و تبسم را بر لب ها جراحی میکنند

و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری

بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبیست ، نازنین

ابلیس پیروز مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است .

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

خاطره........

http://www.psychologytoday.com/files/u45/sad_man.jpg


کی فکرشو میکرد یه روز از همدیگه جدا بشیم

 من و تو با اون همه حرف اینهمه بی صدا بشیم

چی سر آرزو اومد خاطره تکلیفش چی شد

 دستایی که مال منه نصیب دستای کی شد

 چرا نمیشه یک نفس عشقتو از یاد ببرم

 خواب و خیال داشتنت چرا نمیره از سرم

 چرا با هیچکسی نشد یه لحظه جاتو پر کنم

 چرا یکم که دور میشی حس نمیمونه تو تنم

 پس چرا دیونه میشم وقتی تو رو کم میارم

 وقتی  بهت نمیرسم چرا بازم دوستت دارم...


بهارم دخترم - فریدون مشیری

http://i11.tinypic.com/2lbgppk.jpg



بهارم دخترم از خواب برخیز
شکر خندی بزن و شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز
***
بهارم دخترم آغوش واکن
که از هر گوشه، گل آغوش وا کرد
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد


ادامه مطلب ...

الا یا ایها الساقی - حافظ

http://www.javdaneh.com/images/taghvim/hafez01.jpg



الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها


به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

ادامه مطلب ...

مناجات مولوی..

http://www.farhangsara.com/culture/rumi.jpg


ای خــدای بـی‌نـظیـر ایـثـار کن


گوش را چون حلقه دادی زین سخن

گوش ما گیر و بدان مجلس کشان

کز رحیقت می‌خورند آن سرخوشان

چـون بما بویی رسانـیدی ازیـن

سر مبند آن مشک را ای رب دیـن


ادامه مطلب ...

پنجره - فروغ فرخزاد

http://tinypic.info/files/a0p0555neja1vnnlkmht.jpg



یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی

در انتهای خود به قلب زمین می رسد

و باز می شود بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم

سرشار می کند.

و می شود از آنجا

ادامه مطلب ...

خدایا کفر می‌‌گویی ، نمی‌‌گویی؟ - دکتر علی شریعتی



خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

ادامه مطلب ...

وقتی رفتم - مریم حیدر زاده



هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود

آسمون خوب میدونم مهتابی بود


ادامه مطلب ...

گره-فروغ فرخزاد

http://tinypic.info/files/a0p0555neja1vnnlkmht.jpg
فردا اگر ز راه نمیآمد
من تا ابد کنار تو میماندم
من تا ابد ترانهء عشقم را
در آفتاب عشق تو میخواندم


در پشت شیشه های اتاق تو
آن شب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت

گوئی به عمق روح تو راهی داشت


ادامه مطلب ...

الهه ی زمین - شعری از پدرم

شبم که باز هجر آن ستاره می کشد مرا
به فصل میرسم ولی دوباره میکشد مرا

منی که زنده از نگاه گرم و مست او شدم
به زهد چهره اش بگو چه چاره می کشد مرا

شدم به بحر آشنا شناکنان و تشنه لب
چو غرقه ای ندیده ام کناره می کشد مرا

ادامه مطلب ...